شهر سنگ مشهد، دیگر نفسی برایش نمانده است. امروز تقریبا هیچ جنسی در این بازار، قیمت واقعی خودش را ندارد و معمولا 10 تا 20 درصد زیر قیمت خرید به فروش میرود. صاحبان کارگاهها امیدی به پیشرفت ندارند، چون سرمایهای برایشان نمانده است. سرمایههاشان گوشه دیوار خوابیده. خیلی هنر کنند از آنچه میفروشند بتوانند هزینه اجاره مغازه و کارگر را دربیاورند و چندغازی برای خرج زندگی.
شهر سنگ مشهد که در کوچههای «جراح» در محله خاتمالانبیا(ص) قرار گرفته، قدمتی حدود نیمقرن دارد. این محدوده از یک سو به بزرگراه آزادی و از طرف دیگر به بولوار توس متصل است. شهر سنگ مشهد که از حدود سال 50 در این محدوده شکل گرفته، تا سال 88 کارخانههای سنگ مشهد را در دل خود داشته است. اما از سال 88 به بعد با اعلام سازمان شهرداری، به دلیل آلودگی صوتی و محیطی در محدوده شهری، کارخانهها به مرور به تپهسلام نقل مکان کرده و جای آنها را کارگاههای فروش سنگ و حکاکیها گرفتهاند.
حالا آنچه از شهر سنگ قدیم مانده، تک و توک کارخانههایی است که دارند بساطشان را جمع میکنند. درعوض نمایشگاهها و مغازههای فروش سنگ، جای کارخانهها سبز شدهاند که همهشان اقتصاد بیماری دارند و به قول خود صاحبان مغازه دارند «کجدار مریض» به پیش میروند. عامل این بیماری نیز، به گفته تمام کاسبها راکدبودن ساخت و ساز است که چندین سال است گریبان آنها و بسیاری دیگر از مشاغل مرتبط با ساختمانسازی را گرفته است.
....
به گزارش روابط عمومی منطقه 10 به نقل از شهرآرا محله، بهداد بهبود جوان است و حرفهاش را از پدرش، به ارث برده است. کارشناس ارشد معماری دارد و گرچه با علاقه زیادی، وارد حرف سنگبری شده، اما حالا تمام انگیزههایش از دست رفته است. بیرون مغازهاش در کوچه جراح 3 ایستاده است. لحن شکایتآمیزش در گفتگو با ما، نشان دهنده این است که اینجا در شهر سنگ، حال و روز همه همین است. حتی تمایلی به گفتگو ندارد. چون معتقد است هیچچیز عوض نمیشود. میگوید پدر خدابیامرزش از سال 68 کارخانهاش را در شهر سنگ برپاکرده، اما پیشینه خانوادگیشان در این حرفه، به خیلی قبلتر برمیگردد. میگوید: نسل ما از حدود سالهای 1310 اولین چکشها را به سنگ زدند. آن موقع دستگاه که نبود، سنگ را با قلم و چکش از هم جدا میکردند و مثل سنگ آسیاب، قطعههای سنگ را روی هم میگذاشتند و آنها را میساباندند.
از سال 86 شهرداری به کارخانهدارها اعلام میکند باید تغییر کاربری بدهند. کارخانهها را به مغازه فروش سنگ تبدیل کنند و بابت مغازهها تجاری بگیرند. بهبود میگوید: هنوز بعضی از دستگاههایمان در کوچه پشتی(جراح یک) قرار دارد و تا 2 سال دیگر، برای انتقال کامل کارخانهها فرصت هست. به ما گفتند در محدوده شهری قرار گرفتهاید و به خاطر آلودگی صوتی و محیطی باید کارخانهها را از اینجا به خارج از شهر منتقل کنید. درحالیکه این شهرک از اول، در محدوده شهری نبود. این شهر بود که وارد محدوده ما شد. یک مدت هم مغازهها را پلمپ کردند تا صاحبان آنها بروند مجوز تجاری بگیرند. درست است که حالا همهچیز مرتب شده، اما خب در سالهایی که شرایط اقتصادی جامعه خراب بود به ما فشار آوردند. به خاطر همین به ما خیلی سخت گذشت»
از نسل سنگتراشهای مشهدی حمایت نشد
میگوید مشکلات زیادی دارند. با اینحال حاضر نمیشود آنها را بازگو کند. بیشتر که اصرار میکنیم میگوید: خیلی اذیت شدهام که اینطور حرف میزنم. چرا مشتری من باید برود از اصفهان سنگ بخرد؟ چرا صنعت تولید سنگ ما از بین رفته و قدرت رقابت با اصفهان را نداریم؟ موقعی که عموی پدر من دستگاه اره داشت، کمتر کسی در ایران صاحب چنین دستگاهی بود. چرا از نسل سنگتراشها در مشهد حمایت نشد؟ الان فکرکنم در مشهد حدود 5 کارخانه دستگاه اره داشته باشند، درحالیکه حالا در شهر اصفهان بیش از 100 کارخانه، صاحب این دستگاه هستند، چون از صنف سنگتراشهای در این شهر حمایت شده است.»
با اینکه صدها میلیون تومان سرمایه گوشه مغازهاش خوابیده، با اینکه فقط برای حفظ آبرو دارد کارش را ادامه میدهد اما عِرق زیادی به پیشینه اجدادیاش دارد؛ «ما باید تا آخر این کار را ادامه بدهیم. اگر فرزندان خود من، روزی بخواهند درس یا ورزش را به صورت حرفهای دنبال کنند، آزادند؛ درغیر این صورت باید همینجا بیایند. چارهای جز این نداریم. آبرویمان هم در همین کار است.»
اصفهان دستگاههای پیشرفتهای دارد که مشهد ندارد
قبلا مغازه فروش پوشاک داشته اما از 15 سال پیش، وارد حرفه فروش سنگ میشود و در شهر سنگِ خیابان جراح، مغازه اجاره میکند. رونق کارش همان هفت هشت سال اول بوده، بعدش مثل بسیاری از حرفهها، بازارش کساد میشود. شرفالدین جامی به جز فروش سنگ، در مغازهاش کار حکاکی را هم انجام میدهد. از این هنر که سوال میکنیم میگوید: حکاکی قبلا با دست و چکش انجام میشد و زمان زیادی را میگرفت. بعد با فرز، کار پیش رفت و حالا هم بادستگاههای سیانسی که آمده کار کلا آسان شده است، اگرچه کار دست چیز دیگری است.»
جامی میگوید قلب سنگ ایران، اصفهان است و سنگفروشهای مشهد، سفارشهای زیادی به اصفهان میدهند، با اینکه هزینه سفارشها برایشان چند برابر بیشتر از اینجا تمام میشود؛ «حتی سنگهای کوپ(سنگ خام) شهر مشهد به اصفهان فرستاده میشود و آنجا برش میخورد. تفاوت کارخانههای مشهد و اصفهان در فرآوری آن است. آنها دستگاههای پیشرفتهای دارند که ما نداریم. یک سنگ گران قیمت را یک کارخانه میتواند طوری تولید کند که اصلا مشتری نخرد و برعکس، یک کارخانه میتواند آن را طوری فرآوری کند که قیمت دلخواهش را رویش بگذارد.»
کاسبی امروز با قدیم خیلی فرق کرده
سنگبری پهلوان غلامی در شهر سنگ معروف است. او که قدیمیترین کارخانهدار شهر سنگ بوده، سال 87 فوت کرده است. حالا پسرانش عهدهدار حرفه پدر هستند. کارخانه خاندان غلامی، حالا به شهرک صنعتی چناران منتقل شده و جای کارخانه، قرار است نمایشگاه فروش سنگ دایر شود. درحال حاضر اسکلت این نمایشگاه بالا آمده است. با مجید غلامی داخل دفتر فروشش وارد گفتگو میشویم. نمونههای سنگ نماهای مختلف در گوشه و کنار دفترش به چشم میخورد و روی یکی از دیوارها قاب عکسهای سیاه و سفید زیادی نصب شده که پهلوان غلامی را در حال کشتی گرفتن نشان میدهد. مجید غلامی میگوید: پدرم در جوانی، سنگکار بوده. سال 51 وقتی 35 سال داشته، با همان پول کارگری و زحمتکشی زمین اینجا را میخرد و شروع به تاسیس کارخانه میکند تا اینکه سال 53 افتتاح میشود.
خود مجیدآقا بعد از گرفتن دیپلم، وارد حرفه پدری میشود و حالا جزو معدود کاسبانی است که از شرایط کارش به نسبت راضی است. رضایت او چند دلیل است. درواقع غلامی در وضعیت بازار کساد فروش سنگ، توانسته مسیر جدیدی را برای پیشرفت و جذب مشتری در پیش بگیرد. او حالا علاوه بر فروش سنگ پلاک، با تولید انواع مختلف سنگهای نمای ساختمان، توانسته پای مشتریان را به مغازهاش باز کند و میگوید حدود یک سال است که استفاده از سنگهای نما در بین مردم رواج پیداکرده است؛ «الان کسب و کار با قدیم خیلی متفاوت شده. در گذشته پدر ما که بین کار میخوابید و مشتری میآمد، به او میگفتند منتظر بمان تا حاجآقا بیدار شود و لیست شما را یادداشت کند. سفارش هم که میگرفتیم یک ماه تا 45 روز طول میکشید نوبت تحویلش برسد، اما حالا اوضاع جور دیگری است. مشتری به این شرط وارد کارگاه و نمایشگاه میشود که نمای شیکی داشته باشد و انواع و اقسام سنگهای نما و تزیینی را در آن ببیند و بقیه کارها را هم در سیستم رایانه نشانش بدهی. یعنی باید طوری با مشتری برخورد کنی که بعد از اینکه به کارگاهت پا میگذارد به هیچ عنوان، دست خالی بیرون نرود.»
تمام ایران، غبطه بازار مشهد را میخورد
غلامی معتقد است در همین بازار خراب، اگر با مشتری خوب تا کنی، باز هم میتوانی روی پای خودت بایستی؛ «تمام ایران –در صنف ما- غبطه بازار مشهد را میخورند. درست است که اصفهان از نظر تولید سنگ، حرف اول را در ایران میزند، اما به گفته خود کارخانهداران اصفهان، 70 درصد تولید آنها به مشهد میآید و بیشتر آنها در شهر ما نمایندگی دارند. چون بازار ساخت و ساز مشهد به نسبت شهرهای دیگر رونق بهتری دارد و به نام است.»
او یکی از دلایل موفقیتش را به خاطر شهرت نیکوی پدرش میداند؛ «پدرم کشتیگیر بود و در شهر سنگ، به پهلوان غلامی معروف بود. او با همان روحیه پهلوانی با مشتری و مردم برخورد میکرد. اگر نمونه سنگی به مشتری نشان میداد، همان را دستش میداد. اگر 100 متر سنگ میفروخت، موقع تحویل کم و زیادش نمیکرد. ما الان برخلاف بسیاری از کاسبهای شهر سنگ که تعداد زیادی بازاریاب دارند، نه بازاریاب داریم و نه تبلیغات خاصی میکنیم. مشتریها به خاطر شناختی که از قدیم نسبت به ما داشتهاند، اینجا مراجعه و به ما اعتماد میکنند.
غلامی که در دوره قبل، عضو هیاتمدیره بوده، از وضعیت اقتصاد بیمار شهر سنگ و نحوه کارکردن بعضی از همکارانش ناراضی است؛ «متاسفانه الان به قدری بازار سنگ آشفته شده که تعدادی از همکاران ما از اصفهان، سنگ میخرند و اینجا زیر قیمت خریداری شده میفروشند. چک اصفهان را هم پاس نمیکنند. همین باعث شده طی مدت یک ماه، بیش از 30 شکایت از سوی کارخانهداران اصفهان به اتحادیه شود. درست است کسب و کار سخت شده، اما همکاران ما با این کار، مشهدیها را زیر سوال میبرند و وقتی مثلا من برای خرید به اصفهان میروم، آنها همه را با یک چوب میزنند و میگویند مشهدیها قابل اعتماد نیستند.»
از هفت سالگی کار کردم، آخرش هیچی!
علی طهماسبی و ناصر بلوکینژاد با هم شریک هستند و حال و روز کاسبیشان هیچ خوب نیست. حتی اجاره چند میلیونی مغازه را هم به سختی درمیآورند. طهماسبی میگوید: همه هزینهها را داریم از جیب میدهیم، تازه برایمان مالیات هم میآید. با هفتهای دو سه تا فاکتور چهارصدهزارتومانی که نمیشود کارکرد.
با همه اینها میگوید چارهای برای ادامه دادن ندارند. میگوید هر کارگاهی حدود ده هزار متر سنگ دارد که اگر تعطیل کند، باید برای دپوی آنها باز جایی را اجاره کند، پس به ناچار همینجا میماند؛ «به خاطر خرابی بازار، من و همکارانم سنگها را زیر قیمت بازار میفروشیم تا جوابگوی چهار تا چک و سفته بازار باشیم.»
ناصر بلوکینژاد از هفتسالگی، کنار دست برادرش، ساخت و تعمیر دستگاههای سنگبری را یادگرفته. یکی از بهترینهای این حرفه در مشهد بوده، اما حالا هفت سالی میشود که کارش را رها کرده و شده سنگفروش؛ «بازار مشهد کشش نداشت که این کار را ادامه بدهم. از کارخانهدارها حمایت نشد و صنعت ساخت دستگاه هم کمکم جمع شد. حالا اصفهان حرف اول را میزند و دستگاههای پیشرفته سنگبری را دارد. گذشته از آن صنعت ساخت دستگاه سنگبری، مال ایتالیاست و دستگاههای ایران، کیفیت آنچنانی ندارند.»
بلوکینژاد یک تجربه تلخ را هم از سر گذرانده که دلیل دیگری برای رهاکردن تخصصاش در زمینه ساخت و تعمیر دستگاه بوده؛ «حدود هشت سال پیش درتپه سلام کارگاه داشتم. آنجا کارگرم لای دستگاه رفت و فوت کرد. بیمه نبود و من مشکلات زیادی را از سر گذراندم. افسردگی گرفتم و انگیزههایم از بین رفت. الان بعد از این همه سال، وقتی مجبور میشوم به تپه سلام بروم یا وقتی وارد کارخانهای میشوم و بوی روغن را احساس میکنم، دوباره آن خاطره بد برایم زنده میشود و به هم میریزم. من فقط کلاس اول را مدرسه رفتم و بعد درس را رها کردم تا کارکردم. این همه زحمت کشیدم، آخرش هم هیچ نتیجهای نگرفتم و هیچ حمایتی از صنف ما نشد. تا وقتی وضعیت خرید و فروش ساختمان خراب باشد، بازار ما هم همین است. البته به جز ما شغلهای زیادی هستند که رونقشان به بازار ساخت و ساز بستگی دارد و همه الان کساد شدهاند.»
بیاعتمادی به چکهای مردم
شهر سنگ مشهد را که بگردی، در میان کارگاههای بسیار زیاد فروش سنگ، به تعداد محدودی کارگاه حکاکی نیز برخورد میکنی که تعدادشان به ده تا هم نمیرسد. در بین این تعداد، تنها کارگاهی که به صورت کلی وعمدهفروشی، حکاکی روی سنگ را انجام میدهد، دست وحید شیرمحمدی و کریم غلامی است. آنها صاحب دستگاه ابزارزنی هستند که قیمتش 120 میلیون تومان است. یک سال است که آنها با این دستگاه کار میکنند و هر سفارشی را میپذیرند و از شرایط اقتصادیشان تا حدودی راضی هستند.
نرده، گل، شومینه، کبابپز و آبنما و انواع نمای ساختمان از سفارشهای پذیرفتهشدهای است که نمونههای آن را میتوان در کارگاهشان دید. شیرمحمدی میگوید: الان یک سال است کار با این دستگاه را شروع کردهایم، قبلا همه را با فرز دستی انجام میدادیم و خیلی سخت بود. مثلا اگر الان با دستگاه روزی 60 قطعه را تحویل میدهیم، با فرز دستی بیشتر از ده تا را نمیتوانستیم تحویل بدهیم.
علاوه بر اینها یک سنگ نمای ساختمان هم در کارگاه دیده میشود که کاملا کار دست است و با قلم و چکش آماده میشود. شیرمحمدی میگوید: ده روزی هست که چند نفری داریم روی این نما کارمیکنیم. اوایل که اینکار را انجام میدادیم، کم میآوردیم اما حالا دستهایمان قوی شده است.
او از قیمت بالای این سفارشها هم میگوید: این نما متر مربعی 600 هزار تومن به فروش میرود. به همین خاطر، حکاکی دست، مشتری زیادی دارد و شاید هر سه یا چهار ماه، یک نفر سفارش کار بدهد.
وضعیت بیمار بازار سنگ نه تنها روی معاش صاحبان این صنف تاثیر داشته، خریداران را هم تارانده؛ چراکه حالا کمتر کاسبی اعتماد میکند از مردم چک قبول کند. به گفته فروشندهها اگر در گذشته 90 درصد چکها پاس میشد حالا احتمال پاسشدن چکها 30 درصد است و نمیتوان از هر خریداری چک قبول کرد و این یعنی تا چرخه اقتصادی درمان نشود، وضعیت بازار همینطور باقی خواهد ماند.